×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

the grudge

kojast baran....!!!


خالی ام از حرف

 

پُرم از دلتنگی

 

تشویش هجرت باران

 

خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها

 

آلوده ام به روزمرگی

 

دورم از عشق

 

بی میلم به گفتن یا نگفتن

 

حنجره را  رغبتی به فریاد نیست

 

تلخم  ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم

 

از خود فرسنگها فاصله دارم  ..فاصله ای که کم نمی شود

 

در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم

 

خسته ام  ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان

 

این درد تا درد بعدی ..

 

فرسوده ام ..رنجورم ..خسته ام ..خسته ام ..

 

کجاست بارانی از عطوفتِ بی منت تا نمناکم کند ...

 

کجاست دستی تا بگیرد دستم از روی  مِهر...

 

کجاست آن در که به نور باز شود ..

 

کجاست باران

 

کجاست...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك � بخش تصاوير زيباسازی � سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد

جمعه 16 اردیبهشت 1390 - 12:24:36 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://raze eshgh_.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 16 خرداد 1390   8:34:32 AM

اشك رازي‌ست
لبخند رازي‌ست
عشق رازي‌ست
اشك آن شب لبخند عشقم بود.
قصه نيستم كه بگويي
نغمه نيستم كه بخواني
صدا نيستم كه بشنوي
يا چيزي چنان كه ببيني
يا چيزي چنان كه بداني...
من درد مشتركم
مرا فرياد كن
درخت با جنگل سخن مي‌گويد
علف با صحرا
ستاره با كهكشان
و من با تو سخن مي‌گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشه‌هاي تو را دريافته‌ام
با لبانت براي همه لبها سخن گفته‌ام
و دستهايت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گريسته‌ام
براي خاطر زندگان,
و در گورستان تاريك با تو خوانده‌ام
زيباترين سرودها را
زيرا كه مردگان اين سال
عاشق‌ترينِ زندگان بوده‌اند
دستت را به من بده
دست‌هاي تو با من آشناست
اي دير يافته با تو سخن مي‌گويم
به سان ابر كه با طوفان
به سان علف كه با صحرا
به سان باران كه با دريا
به سان پرنده كه با بهار
به سان درخت كه با جنگل سخن مي‌گويد
زيرا كه من
ريشه‌هاي تو را دريافته‌ام
زيرا كه صداي من
با صداي تو آشناست.

http://raze eshgh_.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 16 خرداد 1390   8:34:32 AM

هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.

پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟من نمی دانم
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه �اکنون�است.

رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است.

روشنی را بچشیم.
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را.
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم.
روی قانون چمن پا نگذاریم.
در موستان گره ذایقه را باز کنیم.
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد.
و نگوییم که شب چیز بدی است.
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ


آخرین مطالب


sezaye tavalod,marg ast :)


khodaya baghalam kon!:)


khalvatam ra nashkan...


kojast baran....!!!


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

11173 بازدید

1 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

22 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements